كودكي سوخت در آتش به فغان، هيچ نگفت
مادري ساخت به اندوه نهان، هيچ نگفت
پدر پير شهيدي كه به عشق ايمان داشت
سوخت از داغ پسر هاي جوان، هيچ نگفت
دختر كوچك همسايه ي ما پر زد و رفت
دل آيينه شكست و كس از آن هيچ نگفت
وقتي از شش جهت آوار تبر مي باريد
مردي از حنجر نامرد جهان هيچ نگفت
وطنم زخمي شمشير دو صد حادثه گشت
باز با اين همه چون شير ژيان هيچ نگفت
آن طرف تر، پس ديوار بلند ترديد
شاعري بود كه با طبع روان هيچ نگفت
خاك خوبم، وطنم، درگذر از آتش دود
آب شد، آب، ولي از غم نان هيچ نگفت
شبي از خويشتنم خواستم آيينه چه گفت؟
پاسخش باز همان بود، همان، هيچ نگفت
مي توان گوشه اي از داغ مرا شرح نداد
ولي از اين همه هرگز نتوان هيچ نگفت
منبع: كتاب گزيده شعر جنگ و دفاع مقدس
آئينه جنگ
اي جماعت جنگ يک آئينه است
هفتة تاريخ را آدينه است
لحظهاي از اين هميشه بگذريد
اندرين آئينه خود را بنگريد
داغ بود و اشک بود و سوز بود
آه ! گويي اين همه ديروز بود
اينک اما در نگاهي راز نيست
در گلويي عقدة آواز نيست
نسلهاي جاودان فاني شدند
شعرها هم آنچه ميداني شدند
روزگاران عجيبي آمدند
نسلهاي نانجيبي آمدند
ابتدا احساسهامان ترد بود
ابتدا اندوههامان خرد بود
رفته، رفته خندهها زاري شدند
زخمهامان کمکمک کاري شدند
عقدهها رفتند و علّت مانده است
در گلويم حاج همت مانده است
زخميم اما نمک بيفايده است
درد دارم نيلبک بي فايده است
عاقبت آب از سر نوحم گذشت
لشکر چنگيز از روحم گذشت
جان من پوسيد در شبغارهها
آه اي خمپارهها، خمپارهها ... !
منبع: سالنامه لشگر27 محمد رسول الله
حريم شهادت
چو ما به رهگذر عشق، خاکساري نيست
در انتظار خطر، چشم انتظاري نيست
عنان به شعله اگر دادهايد، بشتابيد !
به آفتابي امروز، روزگاري نيست
من از شهادت سبز بهار دانستم
چو لاله در چمن درد، داغداري نيست
سر از نيام تغافل کشيدهام چون تيغ
کجاست گردش دستي ! مرا قراري نيست
چنان سبکدل و عاشق نشستهام بر موج
که جز حريم شهادت مرا کناري نيست
به دستهاي پريشان باد بسپاريد
کسي که در سر او شوق برگ و باري نيست
منبع: كتاب گزيده ابيات معاصر ص69
چراغ شهادت
آنکه گلبوتههاي اشکها را
روي انبوه آيينهها کاشت
در ميان علفهاي هرزه
حالت جنگلي سبز را داشت
گاه با هر نسيم بهاري
از گل خنده آکنده ميشد
باد در شاخههايش ميآويخت
سايههايش پراکنده ميشد
با نگاه درونسوز هر درد
مثل آيينهها دم نميزد
چهرهي خستگي را نميديد
پلک اندوه بر هم نميزد
با تب گريههاي نجابت
بغض را در گلو سد نميکرد
لحظههاي دعا بيتعارف
دست احساس را رد نميکرد
پشت آيينههاي تبسم
در شب شرم و تشويش گم شد
زير نور چراغ شهادت
سايهاي بود و در خويش گم شد
تقدیم به علی بسطامی سردارلشگر11 امیر المومنین (ع)
منبع: كتاب گزيده ابيات معاصر ص81
نيت عشق
در حال و هواي جبهه بيباک شدي
از گرد و غبار زندگي پاک شدي
ديدي که زمين لايق دل بستن نيست
دل کندي و رهسپار افلاک شدي
رفتي به نماز جبهه با نيت عشق
ماندي به اقامه با تماميت عشق
در خط خطر، عشق به داد تو رسيد
تکبير تو جان داد به حيثيت عشق
تکبير تو هاي و هوي دشمن را کشت
حتي دل آهنين آهن را کشت
بي دغدغه در وسعت آتش ماندي
خشم تو هراس مرد ميهن را کشت
بر پيکر زخميات خدا آمده بود
باران ستاره بيصدا آمده بود
بر گستره خاک تو اي تازه شهيد
يک مزرعه لاله از کجا آمده بود
منبع: مجله سبزسرخ شماره12
الهی
الهي به آنان که پرپر شدند
پر از زخمهاي مکرر شدند
به آنان که همتمثال آمدند
به شوق حريم يار آمدند
به آنانکه چون پرده بالا زدند
قدم در حريم تماشا زدند
به آنان که مست ولا ميشدند
بلا در بلا کربلا ميشدند
به آنان که کارونخروش آمدند
و مانند کارون به جوش آمدند
به آنان که رفتند تا ما شوند
و آيينهداران فردا شوند
به آنان که زخميترين بودهاند
شهيدان ميدان مين بودهاند
به آنان که چون کربلايي شدند
پر از لحظههاي خدايي شدند
از آنان که تنها پلاکي به جاست
کمي استخوان، مشت خاکي به جاست
به روزي که چون نام خيبر گرفت
غريبانه از ما برادر گرفت
به رمزي که چون نام زهرا گرفت
به پهلوي ما درد مأوا گرفت
که دلهاي ما را به دريا رسان
که خورشيد را در شب ما رسان
منبع: ماهنامه سبزسرخ شماره 42 صفحه 8
بهار پايداري
اي وطن اي مغفر من لطف حقّت يار باد
لطف حقّت يار و دشمن خوار و خواري عار باد
اي وطن اي خاک پاکت توتياي چشم ما
توتياي چشم ما در پرده از اغيار باد
آنکه خوارت ميشمرد از طبع خوار خويشتن
تا ابد چون آرزوي خواري ما خوار باد
وان که ما را از سفه ميخواند موري در حساب
خود چو مرداري شد از ذلّت که طعمه بار باد
ضربهي تيغ شما زد صدمهاي صدام را
کز نشانش تا ابد صداميان را عار باد
بحر آبي خاک ما شد عرصهي بيداد او
مرگ بر بيدادگر، اف بر جنايتکار باد
گرچه صد دام از خيانت بهر ما گسترده بود
خود به دام افتاد و دامش گوري از هر تار باد
اي جوانان غيور اي پاسداران وطن
مژدهي فتح شما با مژدگاني يار باد
مژدگاني چيست اين فتحالفتوح قرن را
آنکه فتح قدستان پايان اين مضمار باد
خصمتان را گر همه صدام ورصد همچو اوست
جان پر از آزار و دل پر بار و سر بردار باد
اينچنين فتح نمايان لشکر اسلام را
فخر تاريخ است و اين تاريخ را تکرار باد
بر قفارِ خصم آن مُهري که ميزد ذوالفقار
هم زبازوي شما بر فرق اين کفار باد
کرّ و فّري اينچنين از حيدر کرّار بود
هم شما را کرّ و فرّاز حيدر کرّار باد
آنچه آمد از شما آموخت دل بذل نفوس
اهل بذل و مکرمت را درسي از ايثار باد
دشمن غدّار را آنگونه آتش در زديد
کانچنان آتش به جان دشمن غدّار باد
قدرت بازويتان را قوّت ايمانتان
داد نيرويي که فوق نيروي اشرار باد
اين جلادت زادهي دين است و پروردهي يقين
اينچنين دين و يقين آوازاهي اعصار باد
مغفر از سرکرده، تير از مژه، شمشير از دو دست
جنگ اينسان را به نصرت چنگتان در کار باد
آن همه نوباوهتان چون پهلونان مصاف
کشت بسياري زمردان را و اين بسيار باد
شد جوان از خون گلرنگ شما اسلام پير
پير اسلام کهن را فخر از اين گلزار باد
سوي دشمن رفت مرگ از بيم تسليم شما
هول مرگ از نوجوانان مفخر ادوار باد
در قتال دشمنان بر مرگ سبقت جستهايد
مرگ هم چون زندگاني محو آن هنجار باد
هيچ تاريخي ندارد اين جلادت را به ياد
اين جلادت تا ابد سرلوحهي اخبار باد
مرگ را بر ما هم آسان کرد ايمان شما
همچو ايماني جهان را شهرهي اقطار باد
خصم بيزنهار راهم از کرم داريد پاس
پاس يزداني شما را سرخط زنهار باد
آن کرامتها که در حق اسيران کردهايد
درسي از دين خدا در خاطر کفّار باد
بالله اين رفتارتان در ياد دنيا نيز هست
عالمي را اين کرامت شيوهي رفتار باد
عالمي درحيرت از ايمان و ايثار شماست
اسوهي ايمان و ايثار اينچنين کردار باد
پير هم در وجد جانبازي است از ذوق شما
يا رب از وجد شما هر طبع برخوردار باد
گر نشد آغشته با خون عزيزان خون ما
خجلت ما زين تغابن ذکر استغفار باد
اي وطن زينسان بهار پايداري در دوبار
از فلک خاک ثمرخيز تو را هر بار باد
وان بهار و اين بهار از فتح و فيروزي زغيب
تهنيت را آيتي از گنبد دوّار باد
نصرتِ « کَمْ مِن فئه » گر لشکر اسلام را
پيش از اينها بود اکنون از شما آثار باد
اي شهيدان اي وقايهي جان ما جان شما
خونبهايتان را زحق پاداش و هم مقدار باد
مرگتان را تسليت با تهنيت آميخته است
زندگي را خجلت از مرگي چنين هموار باد
هر بهاران کز نسيم گل برآيد بويتان
رنگ هر گل يادگار از هر گل رخسار باد
گل نشان بويتان سنبلنشان مويتان
نقش روي و خويتان همواره در انظار باد
وزقبول هديهتان در پيشگاه قرب حق
اجرتان جنّات تجري تحتهاالانهار باد.
منبع: كتاب حماسه هاي هميشه ج1
زخم كهنه
باز امشب دفتر من پارهپاره
باز امشب شعر من شد نيمهکاره
باز امشب با تو خلوت ميکنم من
يک نگاهي بر وصيتنامه ميکنم من
زخم کهنه در دلم سر باز کرد
اشک در من قصهها آغاز کرد
جانمازم بوي باران دارد امشب
از دلم باران غم ميبازد امشب
باز فسوس من و اشک بردار
گريهها و غربت پنهان مادر
باز امشب دفتر من پارهپاره
باز امشب شعر من شد نيمهکاره
منبع: ماهنامه سبزسرخ

نظرات شما عزیزان: